حسنعلی ته خیابون #لاله_زار با خانوادش زندگی میکرد. طفلکی اون روزای اولِ بعد از اون حادثه، هنوز به این مساله عادت نکرده بود. دست چپ حسنعلی توی یه اتفاق بچگانه وقتی نوجوون بود از آرنج قطع شد. خانوادش میگفتن تا مدتها فکر میکرد هنوز دستش سر جاشه. عذراخانوم همسایهی دیواربهدیوارشون هم یهسره به مادر حسنعلی میگفت که ابنقدر غصه نخور، به این مساله عادت میکنه و درست میشه؛ باهاش کنار میاد و یاد میگیره که چطور با یه دست، زندگیاش رو بچرخونه! یادمه از داداش رفت و آمد، یا آمد و شد؟
قصهی حسنعلی...
حسنعلی ,میکرد ,مساله ,اون ,عادت ,خانوادش ,این مساله ,مساله عادت ,به این ,غصه نخور، ,ابنقدر غصه
اشتراک گذاری در تلگرام
تبلیغات
درباره این سایت